خاطره خنده دار از خودم
یه روز پنجشنبه که تو مدرسه کلاس جبرانی داشتم وخیلی هم دیرم شده بود و عجله داشتم سوار ماشین شدم وقتی به مدرسه رسیدم پیاده شدم داشتم از خیابون رد می شودم که دیدم تو یکی از پاهام احساس عجیبی داشتم به پاهام نگاه کردم دیدم کفش هامو لنگه به لنگه پوشیدم وسط خیابون دارم به مامانم علامت می دم میگم وایسا به می پرم تو ماشین حالا دو ساعت تو ماشین با مامانم می خندم بعد برگشتم تو خونه کفشامو عوض می کنم ♡ می یام تو مدرسه حالا هرچی تو کیفم نگاه می کنم می بینم کتاب علومم نیست اینم از بد شانسی اون روز......☆☆♡☆☆
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی